پرده پوش قصه های خواب من هجران بس است
هجر و دوری را روا دانستن این دوران بس است
رخ نما تا بینمت دوری به پایانش رسد
کوچه گردی با خیال و کیش مه رویان بس است
تا به کی سر بر زمین دارم به هر فکر و خیال
زندگی کردن به زیر خاک چون موران بس است
رخ هویدا کن که تا عالم بداند عشق چیست؟
عاشقی یک راز در دستان مستوران بس است
گوشه چشمی یا پیامی حال ما را شاد کن
روز و شب از عشق تو حیران و سرگردان بس است
دل به دلداران بده دلدادگان حیران مکن
دلربایی از همه عشاق و دلداران بس است
((سجاد دلیر))